مرضیه یاوری راد/به گزارش اختصاصی آریاورزش، ستاره شدن یکی از پدیدههایی است که بسیاری از ما در آرزوی به دست آوردنش هستیم اما آیا همه چهرههایی که در عرصه جهانی درخشیدهاند با همین تفکر و در اندیشه کسب چنین موقعیتی به این نقطه دست یافتهاند؟!!! میتوانید با نظر به زندگی جذاب یکی از محبوبترین ابر بازیکنان جهان والیبال که پس از طی یک پروسه چند ساله بالاخره در سال ۲۰۱۵ به عنوان ارزشمندترین بازیکن والیبال معرفی شد به بخشی از پاسخ این ابهام دست یابید:
متیو جان اندرسون ستاره سرزمین یانکی ها/ سوپراستار تزارهای روس
خانواده متیو اندرسون همه جا همراه او هستند. خالکوبی درختی که روی شانه چپ خود کشیده و در پایین دستش به چهار گل رز ختم میشود تنها یک نماد خالی نیستند بلکه ریشه هایخانوادگی این سرو قامت آمریکاییند.
اندرسون ۲۹ ساله پشت خط زن آمریکایی میگوید: «این درخت نماد خانواده من است. عمهها، عموها، عموزادهها، در کل همه بستگان من در این درخت حضور دارند. ما درخت بزرگی هستیم که همگی با هم، همیشه، همه جا هستیم و من همیشه در هر جایی آنها را در کنار خودم دارم.»
خواهر بزرگتر مت، جوئل اندرسون میگوید : « این درخت دقیقا همون چیزی هست که ما هستیم. همه ما در این درخت حاضریم و همه برای هم زندگی میکنیم.»
متیو بعد از دوران آموزشی خود در مرکز ورزشی آمریکا و تیم پایه آناهیم به تیم ملی آمریکا پیوست.
خانواده اندرسون بعد از طوفان سهمناکی که در غرب سنکا اتفاق افتاد از این شهر خارج شده و به بوفالو نقل مکان کردند. متیو در مسیر زندگی والیبالی خود به دانشگاه پنسیلوانیا، کره جنوبی، ایتالیا، روسیه، المپیک لندن رفت و اکنون المپیک دیگری را در این مسیر دارد که به برزیل ختم میشود جاییکه تیم آمریکا و متیو خیلی دوست دارند که مدال طلای این المپیک را به گردن بیندازند.
اما در این مسیر، جایی متیو گم شد، یا شاید خودش را گم کرد.
به نظر میرسید حضور این پسر غرب سنکا، هر روز داشت کمرنگتر میشد تا اینکه یک روز کلا ناپدید شد، انگار که تمرینات مداوم و وسواس فکری او در مورد اینکه باید یکی از بهترین بازیکنان جهان باشد، به یکباره او را بلعید.
مت میگوید: «من به جایی در زندگیم رسیدم که دیگه نمیتونستم بازیکنان والیبال رو از آدمهای معمولی تشخیص بدم همه رو بازیکن والیبال میدیدم، چون جاییکه ما تمرین میکردیم، همش والیبال بود، همه بازیکن بودند، همش باید آماده بودی و حس خودشیفتگی که تو ورزشکار موفقی هستی همه جا باهات بود. این باعث شد یه جایی فکر کنم که مت وایسا !!! اصلا تو میدونی کی هستی، از این دنیا چی میخوای؟ میخوای چی باشی و کجا بری؟ چطور میخوای بهش برسی؟؟!!!!»
بر اساس همین گزارش آریاورزش، مت معتقد است که نیچه حرف خوبی میزند: «کسیکه خودش را به خوبی بشناسد، تمام معادن گنج را دارد، پس خوب است آدم جستجو را از خودش شروع کند»
پس مت در جستجوی چیزی فراتر و باارزشتر از طلای المپیک رفت. دو سال قبل از المپیک ریو، او همه را در حیرت فرو برد و اعلام کرد که برای مدت نامعلومی ورزش را کنار میگذارد و قرار داد خودش را با تیم زنیت کازان روسیه هم فسخ کرد.
اندرسون در زمان کناره گیریاش از والیبال آنقدر مصمم بود که اسپراو نتوانست مقاومتی بکند. اسپراو در این مورد میگوید: «بازیکنان در چنین سطحی تحت فشار زیادی هستند، خیلی شجاعت میخواد که بازیکنی بیاد و بگه سلام مربی، من نیاز به تجدید قوا دارم. نیاز دارم یکم به خودم برسم که چی از این زندگی میخوام و اینکه میخوام چه کار کنم. من میدونم که بازیکنان زیادی بودند که چنین شجاعتی رو نداشتند که بیان و در چنین جایگاهی اینچنین درخواستی رو بکنن یا حتی بخوان واقعا بفهمن که چی از این زندگی میخوان.»
متی در مرور زندگی گذشته خودش، چیزهای زیادی بود که برایش ناشناخته باقیمانده بود، او از همان دوران نوجوانی خود را یک ورزشکار پیدا کرده بود. بر اساس این گزارش آریاورزش اندرسون همیشه به آن چیزهایی که میخواست داشته باشد رسیده بود و مطمئنا باز هم میتوانست اینکار را بکند.
در نهایت مت اندرسون ریشههای خانوادگیش را در غرب سنکا پیدا کرد و از این سردرگمی رهایی یافت. شروع مجدد وی بسیار فوقالعاده بود او در لیگ جهانی ۲۰۱۴ عالی حاضر شد و در آن بازیها توانست عنوان امتیازآورترین بازیکن مسابقات را کسب کند و تیم آمریکا توانست مدال طلای بازیهای لیگ جهانی ۲۰۱۴ را به دست آورد.بعد از ماهها جستجو در خودش در غرب نیویورک، اندرسون بهتر از گذشته به دنیای ورزش بازگشت.
در سال ۲۰۱۵ تمرینات عالی مت، جان اسپراو سرمربی تیم آمریکا را واداشت تا بگوید: «بهترین تابستان کاریم بود، مت نمایش بینظیری در جام جهانی از خودش نشون داد.»
اندرسون در جام جهانی ۲۰۱۵ که در ژاپن برگزار شد به عنوان ارزشمندترین بازیکن انتخاب شد و تیم والیبال آمریکا مدال طلای آن بازیها را به گردن آویخت و از آنجا مستقیم راهی المپیک ریو شد.
متیو جان اندرسون به زنیت کازان بازگشت، و با حضور خود منجر شد تا این باشگاه روسی برای دومین بار پیاپی قهرمان لیگ قهرمانان باشگاههای اروپا شود.
جان اسپراو در مورد متیو میگوید: «متیو خیلی ورزشکار خاصیه، ویژگی فیزیکی به همراه اخلاق کاری که داره، اونو تو اون دسته آدم هایی قرار میده که آدم کمتر باهاشون برخورد میکنه.»
جاشوآ اندرسون برادر مت هم گفت:" که متیو فقط جاهایی رو میپرید که باید اونجا بپره."
..........................................................................................
بر اساس گزارش آریاورزش، قراردادهای پرسود و موفقیتآمیزی که با شرکت هیوندای در کره جنوبی بست و دو تواقفی که در ایتالیا داشت خیلی او را به جلو پیش برد. و اینکه در لیگ روسیه به عنوان ارزشمندترین بازیکن انتخاب شد خیلی در جهانی شدن چهره متیو موثر بود.
اما شروع موفقیتهایش با تاوان بزرگی برای متیو همراه بود و خانواده اندرسون را در غم سنگینی فرو برد، زمانی که متیو در لیگ کره جنوبی توپ میزد پدرش مایکل در ژانویه سال ۲۰۱۰، بر اثر حمله قلبی از این دنیا چشم بر بست و دار فانی را وداع گفت. تتویی که متیو روی دنده سمت راستش خالکوبی کرده تاریخ تولد و در زیر آن تاریخ فوت پدرش است. تاریخ تولد پدرش یکشنبه۲۶ مرداد ۱۳۳۱ و تاریخ وفاتش شنبه ۳ بهمن سال ۱۳۸۸ میباشد.( پدر متیو، متولد ۱۶ آگوست ۱۹۵۲ بود و در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۰ درگذشت.)
[gallery link="file" columns="2" size="medium" ids="84226,84328"]متیو در مصاحبهای که در سال ۲۰۱۲ انجام داده گفت:« پدرم مثل کوه پشت من بود خیلی سخته که وقتی شما تازه ۲۲-۲۳ ساله هستی و هنوز کلی سوال داری که از پدرت بپرسی اونوقت پشتوانت رو از دست بدی، سؤالای خیلی پیش پا افتاده و حتی مسخرهای مثل اینکه چطوری از یه دختر درخواست کنم که باهام بیرون بیاد؟؟؟ کدوم ماشینو بخرم؟ خوبه رو این خونه سرمایه گذاری کنم؟؟؟!!!
جان اسپراو در مورد تأثیر این اتفاق بر روحیات متیو میگوید: «مت در بازیهای بین المللی همیشه یه ترسی روی صورتش هست. این پسر پدرشو وقتی از دست داد که فرسخها از خونه دور بود. وقتی شونههای کسی آنقدر سنگین میشه که نمیتونه بار روی دوشش رو تحمل کنه، کم میاره. این موضوعی که خیلی از بازیکنان جوان این روزها باید باهاش کنار بیان و بتونن باهاش هماهنگ بشن. در فضای مجازی طرفداران هر طور که دلشون بخواد شما رو قضاوت میکنن و هر چیزی دلشون بخواد به شما میگن. طرفداران شما همیشه از شما میخواهند که حضور داشته باشید، همیشه باشید.»
بر اساس گزارش آریاورزش، متیو مدرسه را به خاطر مهارتهای بالایی که داشت خیلی زودتر از هم دورهایهای خودش به پایان رساند. اندرسون همیشه دوست داشت که در لیگهای بین المللی بازیکن شناخته شدهای باشد. وی که چهرهای گمنام و ناشناخته در کالج والیبال آمریکا داشت و در مسابقات قهرمانی والیبال اتحادیه ملی دانشگاهی، با نیتانی لیون به نایب قهرمانی رسید و با حمایت و پشتیبانی حامیان و طرفدارانش توانست در لیگ های خارجی بازی کند و این باعث شد تا به یک ستاره جهانی والیبال تبدیل شود.
در پاییز سال ۲۰۱۰ اندرسون مطمئن نبود که واقعا چه کسی است!!!
زمان در همان دوران باقی نماند تلاشهای بیوقفه متیو باعث شد که این پسر که جوانترین عضو تیم ملی آمریکا در المپیک ۲۰۱۲ لندن بود یک شبه تبدیل به کاپیتان این تیم در این بازیها شود. در تیم زنیت کازان با تمام سختیها و فشارهایی که روی او بود قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را به دست آورد. تکبر بیش از اندازه او در میدان و در ملاء عام، نقابی بود بر احساسات، شَکها و کشکمشهای درونی این مرد جوان، تا جاییکه دیگر قادر نبود زندگی خود را کنترل کند و آشفتگی سراسر زندگیش را گرفت.
اندرسون در این مورد اظهار داشت: «من یکی از بازیکنان تیم آمریکا بودم، و برای خودم کسی شده بودم همه من رو نشون میدادن و دنبال من میگشتن و ازم امضا میخواستن، سر من پر شده بود از این هیاهوها، واقعا نمیخواستم اجازه بدم که این مسئله من رو نابود کنه و از بین ببره. ما در لیگ روسیه قهرمان شدیم و من با این قهرمانی تازه معروفتر هم شده بودم، تیممون راهی لیگ قهرمانان باشگاههای اروپا شد و من توی اون بازیها واقعا خوب بازی کردم.
تابستان سال ۲۰۱۴ بود که همه چیز دوباره شروع شد، تکرار ،تکرار و باز هم تکرار. همه چیز کُند پیش میرفت. شبا توی خونه همش با خودم میگفتم چرا تموم نمیشه. خوابم نمیبرد، همش دوست داشتم با خانوادم صحبت کنم. اصلا خواب نداشتم و علاوه بر این بی خوابیها باید برای تمرینها هم خودمو آماده نگه میداشتم که معمولا اینکارو همیشه انجام میدم و اینطوری دیگه نمیتونستم ادامه بدم. همش داشتم به والیبال فکر میکردم که باید واقعا والیبال بازی کنم، باید واقعا انجامش بدم، مجبورم که انجامش بدم! واقعا باید این کارو بکنم یا والیبال رو رها کنم برم!!!!
فشار زیاد، اعتماد به نفس متزلزل شده، و اینکه واقعا اینطوری که نشون میدی نیستی! تصوراتی که مردم ازت دارند و با القاب زیادی تو را صدا میزنند، اینها باعث شد که من واقعا بخوام اینکار رو بکنم و ورزشو کنار بگذارم تا نشون بدم به همه، که من بهترین هستم ولی واقعا هستم؟»
متیو در اواخر اکتبر ۲۰۱۴ تصمیم گرفت که خودشو پیدا کنه پس والیبال را کنار گذاشت
«این موضوع فقط قسمت ورزشی زندگی منو به آتش نکشید بلکه منو از زندگی که داشتم، خانوادم و تمام روابطم دور کرد و تمام رابطههای من رو به یک نخ باریکی رسوند که اگر جلوشو نمیگرفتم کاملا نابود میشد و از بین میرفت. تو اون مدت تلخ خانوادم مثل کوه پشتم بودند دقیقا همونطوری که قبلا بودند. آدم بداخلاق و گوشهگیری شده بودم، نمیتونستم کارایی که میخوام رو بکنم، فکر میکردم هیچ کاری از دستم بر نمیاد و همه کارهایی که قبلا انجام میدادم رو دیگه نمیتونم انجام بدم. من همیشه طبق برنامههایی که یکی دیگه بهم میداد رفتار میکردم و اون موقع نمیتونستم هیچ کاری رو خودم انجام بدم، خیلی دلم میخواست برم و بازی کنم دلم میخواست با تیم تمرین کنم، دلم میخواست طلای المپیکو به دست بیارم، هر روز این فکرها رو میکردم ولی نمیتونستم هیچ چیزی رو کنترل کنم و از پسش بر بیام.
دیدم اینطوری فایده نداره، خودمو مجبور کردم که یه کارهایی رو انجام بدم. مثلا یه سری کارها که احساساتمو درگیر کنه. بعد دیدم ضربه زدن به احساسات اونم وقتی اصلا شرایط خوبی ندارم اصلا خوب نبود و دلم نمیخواست بیشتر از این اذیت بشم و فشار بیشتری رو تحمل کنم. دلم میخواست بیشتر بفهمم که چرا من اینطوری شدم و چرا اصلا به این مرحله رسیدم. اگر میخواستم تمام روزو فقط تو رختخواب بمونم به هیچ جا نمیرسیدم. به خاطر همین شروع کردم به انجام دادن کارهایی که تا اون موقع خیلی خودمو مشغولشون نکرده بودم.
پس متیو از خانه شروع کرد
« رفتارهایی که تو اون مدت تلخ داشتم فکر میکنم منو خیلی از اون شخصیت فروتنم دور کرد. در واقع فکر میکردم که این معروفیت و محبوبیتی که در ورزش به دست آوردم و خیلیش به واسطه مردم بوده من رو خیلی از همین مردم دور کرده و من نمیتونستم با هیچ کس رابطه برقرار کنم. من هم یک فرد عادی بودم مثل همه مردم، فقط اینکه شغلم با خیلیهای دیگه فرق داشت. منم دلم میخواست احساس خوبی داشته باشم وقتی در بین مردم قرار میگیرم. خیلی عزت نفس میخواد که در چنین جایگاهی باشی همه چیز برات مهیا باشه بتونی از پس همه چیز بر بیای خوب کنترل امور رو به دست بگیری و تازه خانوادتم به خاطر این بهت افتخار کنن....خدای من. اما وقتی برای مدت طولانی از ورزش کنارهگیری کردم روابطم رفته رفته کمرنگ شد، و انگار اثرات منفی این بیارتباطی بیشتر در من ریشه دووند و بیشتر منو خرد کرد.»
متیو در آغوش خانواده اش تصمیم گرفت که از یک روانشناس بالینی کمک بگیرد تا بتواند این دوران تلخ را بهتر و سریعتر پشت سر بگذارد.
بر اساس گزارش آریاورزش، همچنین در این دوران جان اسپراو سرمربی تیم ملی آمریکا و روانشناس تیم آمریکا آندریا بکر و خانواده اندرسون نقش مهمی در بهبودی متیو داشتند تا او حتی بهتر از قبل به دوران اوج خود باز گردد.
«اینکه با جان اسپراو صحبت میکردم خیلی برام لذتبخش بود و خیلی بهم اعتماد به نفس میداد. با بقیه مردم کاری نداشتم و خیلی سخت بود تا بتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم اما بین من و جان یه رابطه خوبی شکل گرفته بود و خیلی به هم اعتماد داشتیم.
در نهایت اسپراو نه تنها از من بلکه از کل بچههای تیم خواست تا بهترین آدمی که میتونیم باشیم، بهترین موجودی که میتونیم باشیم نه فقط بهترین ورزشکار، او ازمون خواست هر کدوممون اگر واقعا نمیخوایم یه مدتی بازی کنیم اینکار رو بکنیم و ورزش رو برای مدتی کنار بگذاریم. و این مربی کاربلد بهمون گفت که همه جوره در این دوران مصییت زده ما رو حمایت خواهد کرد، البته اگر شما اسم این دوران را دوران مصیب زده بگذارید، این دوران واقعا یه فرآینده، و من هنوز دارم روی خیلی قسمتهای این فرآیند کار میکنم.
اسپراو منو حمایت کرد و بهم اجازه داد تا بفهمم که در انتهای عمیقترین و تاریکترین تونلها هم کور سویی از نور هست اونقدر که همون کور سو میتونه شما رو بلند کنه و اینقدر بهت قدرت بده تا بتونی مسیرت رو ادامه بدی و برسی به اون چیزی که واقعا میخوای. تمام اشتباهاتت رو بپذیری و با اونا هماهنگ گام برداری تا بتونی درستشون کنی و احساس گناه نکنی از اشتباهاتی که مرتکب شدی، هیچوقت رؤیاهات رو فراموش نکنی و اینکه هنوز هم میتونی اون کسی باشی که میخواهی.»
به گزارش آریاورزش، اینطور شد که اندرسون مصیبت زده در مدت کوتاهی که به خانه بازگشته بود برای اولین بار شروع به دیدن نور در میان کولاکی که شهر بوفالو در هم نوردیده بود کرد. خودش میگوید: «پنج، شش روزِ مداوم برف سنگینی میبارید. من و جوئل خواهرم در اون روزهای کولاکی و برفی در خیابان های خالی و پر از برف، ساعت ها با هم راه میرفتیم.
یه چیزی تو این برف و سرما بود که به من آرامش میداد، فقط و فقط کولاک بود و تو داری تو اون کولاک راه میری و همه جا کاملا ساکت و بی صداست و بارش برف همه چیزو یکدست سفید کرده، خیلی محشر بود.»
و اینطور شد که متیو در سکوت، روشنایی را پیدا کرد.
«شما هر آن چیزی رو که باید ببینی اونجا میبینی. ما فقط انسانیم، در اصل یک خانوادهایم، ما داخل روستای بزرگی زندگی میکنیم که همگی با هم تصمیم گرفتیم برای زندگی به اینجا بیاییم و همه جوره به هم کمک کنیم تا رشد کنیم.»
اندرسون در سفر بازگشتش به خانه، توسط عزیزانش بسیار حمایت شد و مورد لطف بی شائبه آنها قرار گرفت.
متیو مسابقهای با نام اسپکهای متیو اندرسون برای افراد مبتلا به اوتیسم در بوفالو برگزار کرد و وبسایتی (www.spikingforautism.com) راه اندازی شد که مبالغ حاصل از این بازی را صرف خدمترسانی به افراد مبتلا به بیماری اوتیسم در غرب نیویورک میکرد.
او برای اینکار دو سال پیش با برایان هان، دورادور آشنا شد. هان هم به وی گفت: «این یه ایده بسیار عالی هست همین روند و پیش بگیر مرد.»
بر اساس گزارش آریاورزش، او به این دلیل به حمایت از بیماران اوتیسم پرداخت چون چند سال پیش ، خانواده اندرسون صاحب نوه پسری شد که فرزند جوئل بود به نام تریستان. تریستان در جشن تولد ۱۰سالگیاش کاغذی را به نام خودش امضا کرد. تریستان از بیماری اوتیسم رنج میبرد. بعد از مدتی اندرسون عکسی رو برای خواهرش جوئل میفرستد که روی مچ دست راستش یک پازل (نماد بیماران اوتیسمی) و در زیر اون اسم تریستان رو خالکوبی کرده بود.همچنین ۴ عدد گل پایین خاکوبی دست متیو ، نماد ۴ نوه خانواده اندرسونهاست.
جوئل میگوید: «من از مت پرسیدم چرا اینکار رو کردی؟» مت بهش جواب داده بوده که: «من از طریق والیبال، اوتیسم رو به همه جهان معرفی کنم. وقتی من سرویس و آبشار میزنم همه مردم جهان میتونن این نماد رو روی دست من ببینند و آگاهیشون رو نسبت به این بیماری بالاتر ببرند.» جوئل میگوید: «واقعا حق با مت بود وقتی اون سرویس میزنه دقیقا میتونی اون نماد رو ببینی.»
اندرسون هنوز هم به دنبال کنکاش درونیات خود هست.
اندرسون پس از این تجربه شگفتانگیز گفت: «الان دیگه جایی که هستم رو پذیرفتم و میدونم که میتونم به عنوان یک انسان و بازیکن پیشرفت کنم و بزرگ بشم. تورو میگه: "تازمانیکه خودمون رو گم نکنیم نمیتونیم خودمون رو بشناسیم."»
اندرسون توانست خودش را بشناسد و پی ببرد که زندگی فقط یک خط مستقیم نیست که هیچ ناهمواری نداشته باشد، بلکه هزار لای تو در توئی است که انکان دارد به بیابانها و ناکجا آبادهای زندگی هم برخورد کند.
اندرسون معتقد است: «گاهی شما در زندگی نیاز به یک درختی داری که بهش تکیه کنی، نفس تازه کنی، تا بتونی توان از دست رفتت رو به دست بیاری. درخت برای من، نماد خانوادمه، یادآور احساساتیه که من باهاشون بزرگ شدم و شکل گرفتم. و خانوادم میدونن که من بهشون افتخار میکنم و همه زندگیم رو مدیون اونها هستم و بدون اونها نمیتونستم جایگاهی رو که الان دارم رو داشته باشم.»